لافایت آمریکایی ایران

10 April 1885-19 April 1909

«لافایت آمریکایی ایران»
بهمن بختیاری
سالت‌لیک‌سیتی، یوتا
در گورستان ارامنه شهر تبریز، سنگ گوری هست که این عبارات روی آن حک شده است:
ای محترم مدافع حریت عباد وی قائد شجاع و هوادار عدل و داد
کردی پی سعادت ایران فدای جان پاینده باد نام تو، روحت همیشه شاد
هوارد سی. باسکرویل
1885-1909
با گذشت بیش از یک سده از مرگ هوارد سی. باسکرویل در ایران از او به عنوان قهرمان یاد می‌شود. چگونه است که یک مبلغ مذهبی جوان آمریکایی و یک پرینستونی از شهر نورث پلت  ایالت نبراسکا به لافایت آمریکایی ایران بدل شده است؟ چرا یاد و خاطرۀ او بیش از صد سال دوام آورده است؟
از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال 1979 ایران و ایالات متحده در چرخۀ بی‌پایانی از شیطان‌نمایی یکدیگر و اتهام وارد کردن به یکدیگر گرفتار شده‌اند. کشمکش موجود که از تفاوت‌های ایدئولوژیک دو ملت نشأت می‌گیرد باعث شده است حتی تصور ظهور یک آمریکایی مثل هوارد باسکرویل در ایران برای ما غیرممکن شود. باوجود این که میلیون‌ها ایرانی از باسکرویل به نیکی یاد می‌کنند، آمریکایی‌های اندکی هستند که حتی نام او را شنیده باشند.
داستان هوارد باسکرویل و اینکه نام او جایگاهی والا و جاوید در خاطر ایرانیان پیدا کرده، الگویی از روابط بین ایران و ایالات متحده فرا روی ما می‌نهد: دوستی‌یی که بر مبنای همدلی با مردم جویای دموکراسی برای کشور خود استوار است. باسکرویل بیش از یک سده پیش الگویی منحصر به فرد از دوستی را به ما عرضه کرده است.
 باسکرویل در روز دهم آوریل 1885 متولد شد. پدر و پدر بزرگ او از روحانیان مسیحی بودند. پدر او جناب هنری باسکرویل از کشیشان پرزبیتارین بود که دارای مدرک کارشناسی الهیات از مدرسۀ دینی پرینستون و درجۀ دکتری از دانشگاه ووستر بود. هوارد در شهر نورث پلت ایالت نبراسکا چشم به جهان گشود. او چهار برادر و یک خواهر داشت. خواهر او از همسر اول باسکرویل به نام جولیا ثورتون باسکرویل بود. با درگذشت جولیا در سال 1879 هنری در سال 1880 با مادر هوارد، اما  باسکرویل، ازدواج کرد. هوارد باسکرویل جوان سرشار از خوش‌بینی و انرژی بود و خیال داشت مانند پدر به کسوت روحانیت درآید. او شخصیتی کاریزماتیک داشت و معتقد بود باید مذهب خود را در سراسر جهان ترویج کند. او پس از پذیرفته شدن در دانشگاه پرینستون، در سال 1907 موفق به دریافت مدرک کارشناسی در رشتۀ تاریخ شد. برادران کوچک‌تر او، چارلز، رابرت و آرتور نیز به پرینستون رفتند. چارلز موفق به دریافت مدرک دکتری الهیات شد.
باسکرویل در سال 1907 درخواستی به هیأت تبلیغ دینی پرزبیتارین در کشورهای خارجی ارسال کرد و اظهار تمایل کرد تا جهت تبلیغ به شرق دور اعزام شود. این هیأت تصمیم گرفت او را به مدرسه‌ای در شهر تبریز کشور پرشیا (نام کشور در سال 1935 به ایران تغییر کرد) که توسط مبلغان مذهبی اداره می‌شد اعزام کند. مدرسۀ مموریال تبریز دارای 80 دانش‌آموز مسلمان و 135 دانش‌آموز ارمنی بود. شهر تبریز که در شمال غربی ایران واقع شده از شهرهای بسیار قدیمی است، برخی از باستان‌شناسان معتقدند این شهر در محل باغ عدن واقع شده است. در دهۀ 1900 میلادی تبریز دروازۀ ارتباطی ایران با غرب و ایده‌های نو به شمار می‌رفت و از میان این ایده‌های نو می‌توان به ایدۀ شهروندی و دموکراسی اشاره کرد. در سال 1907 شوروی و بریتانیا با امضای قراردادی پرشیا را به دو قسمت تقسیم کرده بودند، بریتانیا کنترل بخش جنوبی و شوروی کنترل بخش شمالی کشور را در اختیار داشت. شهر تبریز در منطقۀ تحت کنترل شوروی قرار داشت.
تبریز در آن زمان به یکی از پیشقراولان مبارزه با استبداد و دیکتاتوری بدل شده بود. در سال 1908 که باسکرویل به ایران رسید، کشور در تب و تاب جنبش مشروطه بود. این جنبش که اهمیت و جایگاه ویژه‌ای در تاریخ مدرن ایران دارد، از خویشاوندان انقلاب 1905 روسیه و انقلاب ترک‌های جوان ترکیه در سال 1906 بود. از یک سوی ائتلافی از روشنفکران تحصیل‌کرده در فرنگ، روحانیان مخالف، بازاریان، ملی‌گرایان و سران قبایل تشکیل شده بود که به دنبال تأسیس دموکراسی نیابتی و مقابله با استبداد بود و از سوی دیگر در جبهۀ مقابل، نیروهای سلطنت‌طلب متحد شاه و روحانیان محافظه‌کار قرار داشتند که تأسیس مجلس را تهدیدی برای اقتدار و نفوذ خود به شمار می‌آوردند. دولت شوروی نیز از شاه حمایت می‌کرد.
مدرسۀ باسکرویل نمونۀ کوچکی از ایران امروز بود. دانش آموزان جوان با مشروطه‌خواهان احساس همدلی می‌کردند و نسل‌های قدیمی‌تر محتاط‌تر بودند. دانش‌آموزان کلاس باسکرویل متعلق به طبقات بالای بازاریان و سران قبایل بودند. باسکرویل به شاگردان خود تاریخ، زبان انگلیسی و هندسه درس می‌داد. او علاوه بر موضوعات فوق به دانش‌آموزان مطالبی دربارۀ جورج واشنگتن و دموکراسی نیز تدریس می‌کرد. در جامعه‌ای که تفکیک جنسیتی امری شایع بود، در کلاس باسکرویل دانش‌آموزان دختر و پسر همزمان حضور داشتند و او به آنان تنیس و اسب‌سواری می‌آموخت. دانش‌آموزان در باسکرویل جوان چیزی بیش از یک معلم می‌دیدند، برای آنان او رفیقی شفیق بود که می‌خواست زبان، فرهنگ و تاریخ آنان را فرا بگیرد. باسکرویل به دنبال آن بود که دوستی خود با شاگردانش را به خارج از کلاس درس ببرد. آرمان‌های دموکراسی‌خواهانۀ دانش‌آموزان و هموطنان آنها باسکرویل را تحت تأثیر قرار می‌داد و برای او یادآور تجربۀ آمریکا با دموکراسی بود. مقامات مدرسه نگران ارتباط روزافزون باسکرویل با شاگردان خود و وضعیت خطیر تبریز تحت محاصره بودند.
کنسول آمریکا، ویلیام دوتی به باسکرویل هشدار داد: «به عنوان نمایندۀ ایالات متحدۀ آمریکا موظفم به شما یادآوری کنم که شما به عنوان یک شهروند آمریکایی حق ندارید در سیاست داخلی این کشور مداخله کنید و باید به کار معلمی خود مشغول باشید.» باسکرویل پاسخی شورمندانه به کنسول آمریکا داد: «از شما به خاطر لطفتان سپاسگزارم، اما من نمی‌توانم بایستم و با بی‌تفاوتی شاهد رنج مردمی باشم که در راه رسیدن به حق خود مبارزه می‌کنند، من شهروند آمریکا هستم و به آن افتخار می‌کنم، اما انسان نیز هستم و نمی‌توانم نسبت به مردم این شهر حس همدردی و دلسوزی نداشته باشم. من نمی‌توانم وقتی هرروز در اطراف من فجایع دردناک روی می‌دهد با خیال آسوده و در آرامش به تدریس ادامه دهم. به شما اطمینان می‌دهم هیچ هراسی از عواقب مهلک این کار ندارم و مصمم هستم به آرمان ملی پرشیا خدمت کنم.»
در آخرین کلاس خود در آوریل 1909 باسکرویل با شاگردان خود دربارۀ انقلاب آمریکا و آرمان‌های بنیان‌گذاران آمریکا سخن گفت. او حس می‌کرد آرمان‌های مشروطه‌خواهان ایرانی مشابه آرمان‌هایی است که منبع الهام بنیان‌گذاران ایالات متحده بوده است. او برای دانش‌آموزان از قدرت‌های استعماری شوروی و بریتانیا و نقشه‌های آنان برای ایران می‌گفت. در 19 آوریل سال 1909 باسکرویل به همراه گروهی کوچک برای حمله به نیروهایی که شهر را محاصره کرده بودند و مانع رسیدن مایحتاج اولیۀ مردم به شهر شده بودند تجمع کردند. متأسفانه تعداد نفرات گروه او بسیار کمتر از طرف مقابل بود و تجهیزات و سلاح‌هایشان نیز بسیار اندک بود. باسکرویل در همان روز کشته شد.
روز بعد از این واقعه هزاران نفر به خیابان‌ها ریختند تا شاهد تشییع پیکر باسکرویل باشند. گروهی از هنرمندان فرشباف تبریز نیز فرشی با تصویر باسکرویل بافتند تا برای خانوادۀ او ارسال شود، گرچه از ارسالاین فرش برای خانوادۀ باسکرویل یا دریافت آن از سوی خانوادۀ او اطلاعی در دست نیست. ستارخان، از رهبران مشروطه، تلگرامی به خانوادۀ باسکرویل در رویالتون مینه‌سوتا ارسال کرد: «ایران در غم از دست رفتن پسر عزیزتان در راه آزادی سوگوار است و ما قسم می‌خوریم که ایران آینده همواره از او، چون لافایت، در تاریخ به بزرگی یاد خواهد کرد و به مزار شریف او احترام خواهد گذاشت.» مانند مارکی دو لافایت فرانسوی که به دلیل شرکت در «جنگ استقلال آمریکا» برای آمریکائیان در زمرۀ قهرمانان جنگ به شمار می‌رود، باسکرویل نیز برای ایرانیان به قهرمان تبدیل شد. او همچنین اولین آمریکایی بود که در جلسۀ افتتاحیۀ مجلس ایران در 15 نوامبر 1909 از وی تجلیل به عمل آمد. در سال 2003 هنرمندان ایرانی نیم‌تنه‌ای برنزی از باسکرویل برای نصب در خانۀ مشروطۀ تبریز ساختند.
باسکرویل برای ایرانیان نماد رابطه‌ای متفاوت میان آمریکاییان و ایرانیان است، رابطه‌ای که در آن آمریکاییان از آرمان‌های دموکراسی‌خواهانۀ مردم ایران و مبارزۀ آنان در جهت دستیابی به عدالت اجتماعی حمایت می‌کنند. ایرانیان به باسکرویل ارج می‌نهند، نه به عنوان فردی بیگانه، بلکه چون قهرمانی که به ملتی دیگر برای دفاع از آزادی و آزادگی خود یاری رسانده است. از این حیث باسکرویل شریف‌ترین معلمان بوده، زیرا در راه تأمین آینده‌ای بهتر برای شاگردان خود زندگی کرده و در همین راه جان باخته است.
رهبران جامعۀ مدنی ایران که به دنبال استقرار مجدد دموکراسی نیابتی در ایران هستند، از الگوی باسکرویل برای دموکراسی، دوستی و صلح آگاهی دارند. آنچه اکنون به آن نیاز داریم نه اظهارات خشماگین دولتمردان دو کشور، بلکه شناخت عمیق‌تر و ارج نهادن به تاریخ و انسانیت است که چهل سال اتهام متقابل از سوی طرفین نیز قادر به زدودن آن نبوده است.
بهمن بختیاری مدیر اجرایی مؤسسۀ باسکرویل در شهر سالت لیک سیتی ایالت یوتا است.