مجموعه یادداشت هایی در باب “ارتباط”
مجموعه یادداشت هایی در باب “ارتباط” ۱۲
۲ رواداری در مکعب همگرایی : هم دلی
دریادداشت گذشته همدلی را بر اساسِ نظر ِ هاینز کوهات و نگرش موجود در مکعب هم گرایی ، بیان شد که ما هم با شما قرار میگذاریم که از این به بعد، وقتی همدلی را بهکار میبریم، منظورمان درون نگری جانشینی بر اساس دیدگاهِ هم دلی عقلانی و اندیشه ورزانه است. در همین حال اگر قصدمان اشاره به همدلی احساسی و عاطفی بود، از اصطلاح هم دردی استفاده کنیم
به نظر می سازد بازپرورش بیش تر این جهت گیری مفهومی می تواند تلاشی بایسته باشد. از این نظر باید دیدگاه کوهات را بیشتر مرور کنیم و نگرش هم دلی را بیش از پیش از هم دردی جدا کنیم
در سال ۱۹۵۹ در مقاله ی کلیدی کوهات، با عنوان «درون نگری و همدلی Introspection and Empathy، پژوهش یا کنکاشی در رابطه ی میان شیوه ی مشاهده و نظریّه، دیده می شود. او به رشته ی روان شناسی محض، به عنوان رشته ای که به زندگی درونی انسان و حالت های پیچیده ی ذهنی مربوط می شود توجه دارد. کوهات، در یکی از خطابه های مشهورش، زمانی که هنوز روانکاوی بزرگ و محور جنبش روانکاوی بودگفت:« [روانکاوی] علم حالت های ذهنی پیچیده است، تعریفی که این نظریه ی خاص یا آن نظریه ی خاص، هرچند هم که نظریههای خوبی باشند، را وا می نهد»
او به درستی، به خاطر استفاده ی نابجا از این مفهوم احساس مسئولیت می کند. و ضمن بیان صریح دل نگرانی خود در برابر کسانی که او را نفهمیده اند، چند روز قبل از مرگش بسیار صریح خطاب می کند: «این ابلهان نوشته های من را نمی خوانند!» امّا مجدداً می گوید اگر آنان دچار کژفهمی شده اند – بیتردید انگیزه های نامعقول، شاید انگیزه های نارسیستیک و رقابت جویانه نیز وجود دارند – خدا می داند. من نمی خواهم این تفسیرهای ابلهانه را داشته باشم؛ نکته اینجاست که اگر آنان دچار کژفهمی شده اند، قطعاً دیگران نیز باید دچار کژفهمی شوند. آنان ادعا می کنند که همدلی شفا می دهد. آنان ادعا می کنند که درمانگر تنها باید با بیمارش «همدل» باشد، و بدین ترتیب کارشان را خوب انجام داده اند. من بههیچوجه چنین باوری ندارم. او سپس می گوید: باور من چیست؟ و ادامه می دهد
«پیش از آنکه سراغ اظهارات کاربردی دقیق تری بروم که اندکی مرهم تحریف های احساسی در روان درمانی به مثابه ی شفا از طریق عشق، همدلی، مهربانی، شفقت، فقط حضور داشتن و خوب بودن، و «بله، می فهممت» باشد؛ پیش از پرداختن به آن ها، اگر بخواهم شما را جدی بگیرم و فکر می کنم که باید بگیرم، گمان می کنم کاری که لازم است انجام دهم، تعریف همدلی در سطوح مختلفی است که می تواند در آن ها به کار گرفته شود. معتقدم که با انجام این کار می توانم گامی به عقب بردارم و گفته هایم در آخرین نوشته هایم را روشن تر کنم
اجازه دهید ابتدا به طور کاملاً مختصر، همدلی را از نگاهی به بحث بگذارم که در سال ۱۹۵۹ از دیدگاه معرفت شناختی Epistemologicalبهکار برده بود در سال ۱۹۵۹ همدلی را در معنای خوش بینانه ی معمول آن به کار بردم – پیش تر شانزده بار در فرهنگ لغت به آن نگاه انداختم ولی هیچگاه کاملاً آن را درک نکردم: فکر می کنم حالا آن را فهمیده باشم –
بهبیاندیگر، من همدلی را در نظریه محورترین شکل آن – این ها واژگان من هستند و من همیشه واژگان عینی و ملموس را دوست دارم – و به دورترین شکل ممکن از تجربه به کار بردم؛ نظریه پردازی کاملاً به دور از تجربه درباره ی یک علم. بدین لحاظ، فهم همدلی شاید برای بسیاری از افراد آسان نباشد و من به دلایل آن فکر کرده ام. بدین لحاظ، همدلی چیزی جز تعریف کننده ی یک رشته نیست. واقعیّت های بیرونی و علومی که به واقعیّت های بیرونی می پردازند با موضع عملیاتی Operationalمشاهده گر، یعنی برون نگری Extrospection تعریف می شوند، و من به دلایل نظری – اگرچه در علوم مادی نقش بسیار کمی دارد – از برون نگری جانشینی Vicarious extrospection صحبت می کنم که متناظر با همدلی است. بهعبارتدیگر، ما نه تنها از بُعد نظری به امور نگاه می کنیم، بلکه همچنین به حرف های افراد گوش می دهیم. افرادی که مسائلی را دیده اند که ما، چون آن جا نبوده ایم، نمی توانستیم آن جا باشیم، یا آن جا بودن کلاً یا برای همیشه ناممکن است، نمی توانیم ببینیم. مثلاً بگذارید بگوییم، دانشمندان، فضانوردان غیردانشمند را راهنمایی می کنند که بر سطح کره ی ماه به دنبال چه بگردند، چشمان شان به دنبال چه باشد، و چه چیزهایی را مشخصاً به روشنی گزارش کنند. وقتی فضانوردان بازمی گردند، گزارش هایشان را ارائه می دهند – تداعی آزاد Free association که در این جا گزارش دهی Debriefing خوانده می شود – و دانشمندان ارزیابی می کنند که اکنون باید با این یافته ها چه کنند. این برون نگری جانشینی است. در دنیای دیرین، در رابطه با وقایع، منظورم مثلاً وقایع فیزیکی است، مجبور بودیم بر گزارش شاهدان عینی تکیه کنیم. فوران کوه های وزوویس Vesuviusچه زمانی بود؟ دو گزارش مختلف با تفاوت جزئی در تاریخ هست که می توان از آنها استنباط کرد. اکنون می توان اندیشید که «شواهد محکم تر کجاست؟»
1. او در ادامه پس از بیان مطالب تکمیلی می افزاید:«…، مایلم بگویم که درون نگری و همدلی باید به عنوان ملاک Informer عمل مناسب در نظر گرفته شود. به بیان دیگر، اگر شما به فهمی دست پیدا کنید، «با کفش های [مراجع] گام بردارید». خود را به شکل متناسبی در زندگی درونی دیگری تصوّر کنید، آنگاه می توانید از این دانش برای رسیدن به اهداف تان بهره ببرید. نمی دانم چندبار تأکید کرده ام که این اهداف می توانند در خدمت عطوفت یا در خدمت خصومتی آشکار باشند. اگر بخواهید به شخصی صدمه بزنید و بخواهید بدانید پاشنه ی آشیل او کجاست، لازم است پیش از ضربه زدن وی را بشناسید. این خیلی مهم است. هنگامیکه نازی ها به بمب افکن های خود سایرن[وسیله ای که موقع انفجار صدای مهیبی تولید می کرد] وصل می کردند، آنان با [بهره گیری از] نوعی همدلی شیطانی می دانستند واکنش مردم با اضطرابی مخرب همراه خواهد بود. این همدلی همدلی واقعی، ولی نه با اهداف دوستانه بود. قطعاً، درمجموع اینطور فرض می کنیم که وقتی مادری با فرزندش، و وقتی روانکاوی با بیمارش تعامل می کند، همدلی صحیح، ملاک کنش تحلیلیِ متناسب مادرانه و درمان بخش از جانب مادر و روانکاو خواهد بود. بنابراین [همدلی]، صرف نظر از اینکه چه نیّت هایی در کار باشد، ملاک کنش مناسب است. این موضوع خیلی روشن است و فکر نمی کنم نیاز به شرح بیشتری داشته باشد. مطمئنم.
پس به سطح بعدی بررسی همدلی گام می گذاریم. همدلی همچنین – این دشوارترین بخش [مبحث] است – علی رغم همه ی چیزهایی که گفتم، به خودی خود کنشی درمانی در گسترده ترین معنای آن است؛ کنشی سودمند در گسترده ترین معنای این واژه. به نظر این با تمام آنچه تاکنون گفتم تناقض دارد، و ای کاش می توانستم بهسادگی از کنار آن بگذرم. امّا از آنجا که صحت دارد و من می دانم که صحت دارد و شواهدی هم برای صحت داشتنش یافته ام، باید آن را بیان کنم. درواقع، وجود همدلی در پیرامون، چه برای اهداف درمانی مشفقانه و نیک خواهانه، و چه در راستای اهداف مخرب مورد استفاده قرار گیرد، درهرصورت آمیزه ای از کیفیت های خوب است. بهعبارتدیگر، بین نفرت توأم با همدلی که قصد نابودی شما را دارد؛ و محیطی ناهمدل که کاملاً وجود شما را نادیده گیرد، تفاوتهای زیادی وجود دارد. تجارب وحشتناک اقامت طولانی مدت در اردوگاه های کار اجباری، در هنگام سلطه ی نازی ها بر آلمان از همین دست بود. درمجموع، شرایط ظالمانه ای در کار نبود (نازی ها در اردوگاه های پیش گفته آزارگر و ظالم نبودند. البته استثناهایی وجود داشت. نمی توانست غیر از این باشد. همواره استثناهایی وجود دارد؛ امّا واضحاً با این کار برخورد و مخالفت می شد. آنها انسانیت قربانیان شان را به کل پایمال می کردند. زندانیان به طور کامل یا تا حدود زیادی انسان نبودند (فکر می کنم، در این زمینه تفاوت هایی میان یهودی ها و لهستانی ها یا چیزی مثل این بود)، و این از همه بدتر بود
این داستان تأثیربرانگیز است. … (فضانوردانی را) تصور کنید سفینه ی آن ها پیش از فرود بر ماه با یک شهاب سنگ برخورد می کند. فرض بر این است. به نظر می رسد آن ها کنترل شان بر سفینه را از دست داده اند. اگر واقعاً کنترل شان را از دست داده باشند، می توانند انتخاب کنند که هفته ها با استفاده از آذوقه هایشان [در فضا] سرگردان باشد، یا به زمین بازگردند – و از آن جا که نمی توانند از سرعت شان بکاهند – حین ورود [به زمین] آتش گرفته و بسوزند. وقتی این مسئله را بین خودشان به بحث می گذارند – هیچ تردیدی در ذهن شان باقی نمی ماند: «ما هرگز نمی خواهیم بقایایمان تا ابد در یک سفینه ی خالی سرگردان باشد. حتا اگر بسوزیم، این زمین، خانه ی ما است». و به عقیده ی من، این مصداق محیط همدلانه ی انسانی است. نمونه های بسیار دیگری نیز هست که می توانم بیان کنم، ولی نمی کنم
با توجه به این نکته در مکعب همدلی نیز این معنا هویدا می شود که هم دلی محصول تلاش برای همگامی است. از همین رو و بر اساس همین معنا او که هم دلی را پس از هم گامی قرار می دهد، و ماحصل آن را به «هم بختی» یا سرنوشت مشترک می سپارد. در مثالی که کوهات می گوید فضانوردان با وجود نابودی بعد از بازگشت به زمین، حاضرند به بخت مشترک با تمام زمین نشینان و هم نوعان خود باز گردند
