«باسکرویل و انقلاب ایران»
عنوان کتاب «باسکرویل و انقلاب ایران» میباشد که به قلم علی کمالوند بروجردی به صورت رمان تاریخی تالیف و در سال ۱۳۳۶ خورشیدی به چاپ رسیده است و اینک به کوشش سعید کیانام تجدید چاپ شده و نشر پیدا کرده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
سخن کنسول آمریکا در تبریز که به باسکرویل میگفت شما به عنوان معلم تاریخ به تبریز آمدید، تبعۀ آمریکا هستید، حق دخالت در سیاست داخلی ایران را ندارید و یا تذکرات رئیس مدرسه مموریال که باسکرویل در آنجا به معلمی اشتغال داشت، همچنین همسر کنسول آمریکا که مکرراً از باسکرویل میخواستند از صف مشروطهخواهان خارج شده و در این مسأله دخالت نداشته باشد و آنگاه پاسخ قاطع هوارد باسکرویل که به آنها میگفت درست است که من تبعه آمریکا هستم ولی یک انسان نیز هستم.
آرامگاه هوارد باسکرویل در گورستان آشوریان، واقع در انتهای خیابان شریعتی جنوبی جنب شرکت گاز استان قرار دارد. اگر بگویم درخت کهنسالی پاسدار و نماد آرامگاه باسکرویل گردیده است سخن به گزافه نگفتهام. چنانچه خواستار اطلاعات بیشتری در مورد هوارد باسکرویل آمریکایی هستید بخوانید:
هوارد باسکرویل ۱۰ آوریل سال ۱۸۸۵ میلادی در شهر پلاته شمالی ایالت نبراسکا ایالات متحده آمریکا در یک خانوادۀ کاملاً مذهبی که پدر بزرگ، پدر و چهار برادرش کشیش بودند متولد شد، خانوادهاش قبل از اینکه هوارد وارد دانشگاه پرینستون شود به بلک هیلز واقع در ایالت داکوتای جنوبی که از نقاط سردسیر ایالات متحدۀ آمریکاست نقل مکان یافتند. هوارد پس از اتمام دورۀ کالج در سال ۱۹۰۳ وارد دانشگاه پرینستون شده، دروس اصلی او در دانشگاه عبارت بودند از مذهب، رویۀ قضایی و دولت متکی بر قانون اساسی. او در سال ۱۹۰۷ از دانشگاه پرینستون فارغالتحصیل گردید.
باسکرویل علاقهمند به کسب تجربه در یک زبان و فرهنگ دیگر بود از این رو موفق شد برای تدریس تاریخ در مدرسۀ آمریکایی مموریال واقع در تبریز که توسط کشیشهای پرسبیتری یکی از شاخههای پروتستان اداره میشد قرارداد دو سالهای را به دست آورده، به ایران اعزام شود. موقع خداحافظی از خانواده که با شور و شوق همراه بود مثل تمام انسانها هیچکدام فکر نمیکردند که این سفر بازگشتی ندارد.
هوارد باسکرویل جوان، با آرزوهایی که در دل میپروراند ابتدا با کشتی از آمریکا به انگلستان آمده و پس از توقف کوتاهی از آنجا راه ایران را پیش گرفته و در اوایل پائیز سال ۱۲۸۷ خورشیدی مطابق با سال ۱۹۰۸ میلادی در بحبوحۀ قیام مردم تبریز علیه کودتای محمدعلیشاه که طی آن مجلس شورای ملی به توپ بسته شده بود و ناآرامی های ناشی از آن، وارد تبریز شد و در مدرسۀ مموریال که در منطقۀ ارمنینشین تبریز (محل فعلی هنرستان دخترانۀ توحید در خیابان شریعتی جنوبی) واقع بود استقرار یافت. بلافاصله کار خود را با تدریس تاریخ اروپا بالاخص تاریخ انقلاب کبیر فرانسه شروع کرد ولی بعدها بنا به درخواست تعدادی از شاگردان کلاسهای بالا و معلمان علاقهمند مدرسه، از جمله سید حسن شریف زاده معلم ادبیات عربی، و موافقت دکتر ویلسون مدیریت مدرسه، درس حقوق بینالملل را نیز تدریس کرد.
با توجه به اینکه هوارد باسکرویل در همان مدرسه مموریال در قسمتی که اختصاص به سکونت مسؤولین و معلمان آمریکایی مدرسه داشت زندگی میکرد با خانواده دکتر ساموئل ویلسون مدیر مدرسه آشنایی پیدا کرده و بعدها با دختر بزرگ او نامزد شد.
او به رغم اینکه با زبانهای فارسی و ترکی آشنایی نداشت ولی توسط مترجمان خود از جمله رضازاده شفق، یکی از محصلین، توانست با شاگردان خود ارتباط صمیمانهای برقرار نموده و با آنها دوست شود. لذا خیلی زود توسط همکاران و دوستان آمریکایی و بالاخص ایرانی در جریان قیام مشروطهخواهی مردم تبریز قرار گرفت.
کشته شدن نابههنگام سید حسن شریفزاده از رهبران و ناطقین با نفوذ انقلاب مشروطه که از دوستان صمیمی و نزدیک هوارد بود موجب تأثر و آزردگی شدید روحی او گردید که در کشیده شدن او به صف مشروطهخواهان بسیار مؤثر بود.
هوارد باسکرویل هر روز بیشتر از روز قبل تحت تأثیر قیام آزادیخواهی مردم تبریز قرار گرفته و شیفته آن میشد بهطوریکه دیگر در سر کلاس آن معلم سابق نبود، در بیرون از کلاس هم آن آدم سابق نبود. با شاگردانش از انقلاب آمریکا و مبارزات استقلالطلبانه جرج واشنگتن و همراهانش علیه استثمار و استعمار انگلیس که مدت پنج سال به طول انجامید و نهایتا منجر به استقرار حکومت و دولت مستقل و آزاد آمریکا گردید و مردم سرود آزادی را سر دادند صحبت میکرد و از قرارداد استعماری ۱۹۰۷ سن پترزبورگ که با تبانی روسیۀ تزاری و انگلیس منعقد شده و به موجب آن ایران را بین خود تقسیم نمودند شدیداً انتقاد نموده و مخاطبان خود را به تهییج در آورده و میگفت باید همۀ ملت ایران از مردم تبریز پیروی کرده و از آزادی خود دفاع کنند. حتی من معلم و شما محصلین باید به یاری آزادیخواهان بشتابیم. در این راستا از آنجا که دورۀ خدمت سربازی را در آمریکا گذرانده بود شروع کرد به اسمنویسی دانشآموزانی که علاقهمند به تعلیم مشق نظامی بودند.
مدیر مدرسه، کنسول آمریکا بارها مخالفت خود را با رویهای که هوارد پیش گرفته بود اعلام و او را از ادامۀ این نوع فعالیتها منع میکرد. ویلیام دوتی کنسول آمریکا به او گوشزد میکرد که شما برای معلمی به ایران آمدهاید و به عنوان یک تبعۀ آمریکایی حق دخالت در سیاست داخلی ایران را ندارید.
از این رو هوارد باسکرویل مجبور شد هر روز عصر پس از پایان کار مدرسه در محوطۀ ارگ بزرگ تبریز که نزدیک به محل مدرسه بود آموزش نظامی دانشآموزان و سایر مشروطهطلبان را پی گرفته و فنون جنگیدن را به آنها بیاموزد و نام گروه دانشآموزان را « فوج نجات» گذاشت.
بنا به گفته دکتر رضازاده شفق در روز سیزده نوروز فروردین ماه ۱۲۸۸ خورشیدی یک بار نیز کنسول آمریکا در میدان مشق سربازخانه که اکنون محل دانشسرای تبریز است در حضور ستارخان و تعدادی از نمایندگان انجمن ایالتی که تمایلی به شرکت دانشآموزان در جنگها نداشتند با هوارد باسکرویل که با گروهش (فوج نجات) آنجا بود اتمام حجت نموده و بار دیگر با اشاره به آمریکایی بودنش و اینکه برای معلمی به ایران آمده است او را از مداخله در این نوع فعالیتها بر حذر داشته و گفته بود من وظیفه دارم شما را از عواقب خطرناک راهی که پیش گرفتهاید آگاه کنم این معرکۀ جنگ است و ممکن است کشته شوید.
هوارد نیز شجاعانه پاسخ داده بود جناب کنسول اگر من تبعۀ آمریکا هستم و بدان افتخار دارم، یک فرد انسان نیز هستم. اوضاع این ملت، آرامش را از من ربوده است نمیتوانم به آسودگی فجایعی را که به مردم این شهر میگذرد تماشاگر باشم و هیچ اقدامی نکنم از مرگ نیز نمیترسم. حتی در جواب همسر کنسول آمریکا در تبریز که از او خواسته بود از صف مشروطهخواهان جدا شود و الا مراتب گزارش میشود و امکان اینکه او را به آمریکا فراخوانند زیاد است، او ضمن تسلیم پاسپورتش و استعفاء از سمت معلمی مدرسه مموریال گفته بود: حالا، تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.
لذا در تاریخ ۷ آوریل ۱۹۰۹ برابر با ۱۹ فروردین ۱۲۸۸ استعفای باسکرویل از معلمی مدرسه مموریال به واشنگتن، وزارت امور خارجه، اعلام میگردد.
محاصرۀ یازده ماهۀ شهر باعث قحطی در تبریز شده و هر روز تعدادی از کودکان و زنان و سالخوردگان از شدت گرسنگی و سوء تغذیه به صورت دلخراش میمردند و رؤیت این صحنهها تاب مقاومت رزمندگان را متزلزل مینمود.
مزید بر این روسیۀ تزاری نیز به بهانۀ رفع قحطی از اتباع خود زمزمه لشکرکشی به تبریز و شکست به اصطلاح محاصرۀ شهر را مطرح میکرد، بنابراین کمیسیون جنگ در این فکر بود به هر طریقی که شده از جایی رخنه نموده و حلقۀ محاصره را شکسته و به خارج شهر نفوذ و کریدور امنی را برای حمل آذوقه به شهر مهیا سازند، لذا تصمیم بر این شد که از جبهۀ شام غازان این کار را عملی سازند. از آنجا که باسکرویل کار را جدیتر گرفته و در فکر آن بود که با گروه خود در باز کردن حلقۀ محاصره به مجاهدین یاری کند، با اینکه کمیسیون جنگ قبلاً تمایلی به استفاده از گروه دانشآموزی نداشت، باسکرویل به هر تقدیر بود موافقت کمیسیون را جلب کرد و با توجه به اینکه منطقه جزو حوزۀ استحفاظی ستارخان بود رضایت او را نیز گرفت و گروه خود را مسلح نموده و آنها را به تمرین واداشت تا همراه با مجاهدین در جنگ شام غازان شرکت کرده و گروه « فوج نجات» پیشاپیش رزمندگان به حرکت درآمده و خطشکن حلقۀ محاصره باشد. لحظۀ موعود فرا رسید و یکشنبه شب ۲۹ فروردین ماه ۱۲۸۸ طبق قرار به گروههای رزمنده اطلاع داده شد که قبل از نیمهشب در محلهایی که قبلاً تعیین شده حضور به هم رسانند تا با شبیخون عملیات جنگی آغاز شود.
بنابراین هوارد باسکرویل با گروهش در نبرد شام غازان شرکت نموده و یورش شجاعانۀ او به دشمنان آزادی و زخمی شدنش به نوعی کمک بزرگی بود به مجاهدین که در تاریکی شب محل شلیک گلولههای دشمن را شناسایی و آنجا را آماج گلولههای خود نموده و تار و مارشان کردند و الا آنها منتظر بودند آزادیخواهان که جلوتر آمدند تعداد خیلی بیشتری از اینها را به گلوله ببندند. به هر حال در صبحگاه روز دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۲۸۸ مطابق با ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ میلادی او در اوایل ۲۵ سالگی بر اثر تیری که به سینهاش اصابت کرده بود به شهادت رسید.
فردای روز شهادت مراسم مذهبی همچنین وداع با هوارد باسکرویل در کلیسای آمریکایی (کلیسای انجیلی فعلی در خیابان والمان) با حضور شاگردان، اولیا، معلمان و مسؤولان مدرسۀ مموریال و سایر آمریکاییان مقیم تبریز، مجاهدین، سرداران و اعضای انجمن ایالتی آذربایجان و هزاران نفر از مردم تبریز با شکوه و تجلیل فراوان برگزار شد که به علت کثرت شرکتکنندگان، محوطۀ بیرونی کلیسا و اطراف آن مملو از جمعیت بود. آنگاه جنازۀ او در میان ازدحام مردم با اندوه و تأسف فراوان در مسیر تقریباً طولانی کلیسا تا گورستان با تشییع بینظیر که همواره تابوت از سوی دوستدارانش گلباران میشد به گورستان آمریکاییان (گورستان آشوریان فعلی) رسیده و ضمن سخنرانیهای کوتاه ولی مهیج، از او که به خاطر آزادی همنوعانش جان خود را فدا نمود قدردانی به عمل آمده و با احترام به خاک سپرده شد و بلافاصله انبوه دستههای گل روی قبر را پوشاند. بعضی از نمایندگیهای خارجی مستقر در تبریز در گزارشات خود این مراسم را با این ابعاد در تبریز برای یک نفر خارجی بیسابقه توصیف نمودند.
مردم در حال ترک گورستان بودند که خبر عبور قشون روس از مرز جلفا (که به سرعت به سمت تبریز میآمد) در آنجا پیچید.
چند روز بعد تفنگ رزمی باسکرویل را پیدا کرده و نام و تاریخ شهادتش در راه آزادی را روی آن حک نموده و در پرچم ایران پیچیده و به انضمام عکسی از افراد فوج نجات، به رسم یادبود برای خانوادۀ او به آمریکا فرستادند و سپس خیرین مشروطهخواه طی نشستی ترتیب بافت قالیچهای را که نام و تصویر هوارد باسکرویل بر آن نقش بسته باشد را فراهم آوردند و زنان هنرمند تبریزی در سال های ۱۲۸۸ تا ۱۲۸۹ خورشیدی با همکاری یکدیگر این کار را به سرانجام رسانده و مقرر شد طی لوحی به عنوان قدردانی به پدر و مادر داغدار او ارسال شود که متأسفانه هرگز به دست آنان نرسید و دکتر رضازاده شفق آن قالیچه را در حوالی سال ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران در اتاق پذیرایی مرحوم سلیمان میرزا مشاهده نموده و میزبان تأخیر در ارسال را معلوم نبودن آدرس گیرنده اعلام داشت که نمیتواند افکار عمومی را قانع کند که در طول مدت ۲۵ سال آدرس به دست نیامده باشد.
در سال ۱۳۳۸ خورشیدی بنا به پیشنهاد تعدادی از شاگردان و همرزمان باسکرویل و همت شادروان علی دهقان مدیر کل اداره کل فرهنگ مراسم بزرگداشت پنجاهمین سال شهادت هوارد باسکرویل با حضور تعدادی از بازماندگان دوران قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت و سفیرکبیر وقت آمریکا در تهران و کنسول تبریز و سایر مدعوین در محل مدرسۀ مموریال و همچنین در کنار آرامگاه او برگزار گردید و یاد و خاطرۀ او گرامی داشته شد.
کلام آخر: هوارد باسکرویل، جوان ناکام آمریکایی یک انساندوست واقعی بود. درد و رنج همنوعان خود را بدون دخالت دادن ملیت، نژاد، دین و مذهب به خوبی حس کرده و خود را نسبت به مسائل پیرامون خود بیگانه نیافت بهطوریکه صادقانه میگفت: تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست. لذا دنیای مادی را کنار زده و به کمک آزادیخواهان شتافت. این مهم نیست که چقدر توانست به آنها خدمت کند و اجل فرصت بیشتر از آن به او نداد. مهم، نیت و نفس عمل و شجاعانه واقعیتهای زمانه خود را گفتن و ذهن شاگردان و سایر مخاطبان را آگاه کردن و به کاوش و چالش کشیدن آنهاست.
باید این را نیز متوجه باشیم او که در آن مقطع زمانی در آمریکا فارغ التحصیل دانشگاه پرینستون بوده همچنین در آن سفر طولانی که شاید ماهها طول کشیده باشد در کشتی، قطار، کالسکه و اتومبیل در اقیانوسها و در خشکی با بسیاری از افراد مثل خود و داناتر از خود همسفر و همصحبت شده و اگر از طریق اروپا آمده باشد در خیلی از کشورهای اروپایی نیز که مسیر ترقی را میپیمودند هر چند کوتاه ولی به هر حال توقف داشته و بهطور کل با افکار و اندیشههای آنها آشنایی پیدا کرده بود، لذا آدم چشموگوشبسته و خامی نبود.
اگر امثال سید حسن شریفزاده که معمم نیز بود و کربلایی علی مسیو و سایر رهبران فکری، آدمهای عامی بودند و مرام آنها ارتجاعی بود و افکار و اندیشه و فعالیتهای آنها نوید این را نمیداد که ملت را به شاهراه آزادی و ترقی سوق دهند، مسلماً این آمریکایی جوان تحت تأثیر آنها قرار نگرفته و در صف مشروطهخواهان وارد نشده و دوشادوش آنها به مبارزه نمیپرداخت.
از این رو میتوان گفت پیوستن هوارد باسکرویل به آزادیخواهان به نوعی گویای مترقی بودن آنان، صحیح بودن راه و رهبری با کفایت آنها بوده است.
گذشت بیش از یک قرن بهخوبی نشان داده که یاد و خاطرۀ او همواره در ایران و بالاخص تبریز به عنوان یک انسان آزاده و وارسته، زنده و گرامی بوده و آرامگاه او نیز مورد احترام است.